بدبختی های یک زن چاق

ساخت وبلاگ
رفتم و اتاق را تحویل گرفتم. هنوز حکمم نخورده. اوضاع جایی که تحویل گرفته ام خیلی داغان تر از آنی است که فکر می کردم. گویی روی پیشنای من نوشته شده سازنده و رو به راه کننده که هر دفعه یک جای بسیار داغان تحویل می گیرم یا شاید من توقعم زیاد است و ایده آل گرا هستم. خلاصه عرض کنم که اینجا چند تا نیرو دارم که برخی خوب هستند ولی خیلی توانمند نیستند. دو تا هم مامور هستند و دوتا هم هستند که کار بلدند ولی کلا در پی کار کردن نیستند. جلسه ای گذاشتم با این دو تا کاربلد که یکی ابراز کردند بیمارند و نیامدند و دیگری آمد. نشستیم در یک اتاق بسیار سرد به اسم سالن گفتگو که البته یک اتاق به شش صندلی بود و هیچ شباهتی به اتاق گفتگوهایی که بنده قبلا دیده بودم نداشت. بگذریم. نکته جالب اینکه طرف آمد روبرویم نشست و با اینکه تفاوت سنی چندانی نداشتیم اول بسم الله بنده را «دخترم» خطاب کرد؟!! ازش در مورد فعالیتهای گذشته اش سوال کردم به صحرای کربلا زد و از زمین و زمان گفت الا شرح وظایف سازمانی که باید انجام می داد. تمام مدت در تلاش بود که به من یک جوری بفهماند اطلاعاتی است و با بسیج و کمیته انتصابات و دولت و وزیر و غیره در ارتباط است. به زبان ساده یک اسکیزوفرنی به تمام معنی بود که در دنیای موازی زندگی می کرد. به تجربه آموخته ام تنها راه کار کردن با این آدمها ارتباط گیری هم عرض است و دستوری کار کردن و ... دستمان را خالی می گذارد. آنچه مسلم است بچه های وزارت اطلاعات برای حفظ جانشان هم که شده طوری عمل می کنند که هیچ کس نفهمد چه کاره اند چه رسد به اینکه در گفتار و رفتارشان ادا در بیاورند و سرنخ بدهند و ... یعنی خاک بر سر اطلاعاتی ای که آنقدر کار نابلد باشد که چنین سوتی هایی بدهد و جان خودش و خانواده اش بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 227 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 4:47

هنوز از فعالیتهایی که به نیروی مورد نظر سپرده شد خبری نیست. با معاون صحبت کردم و تعدادی کار جدید به من سپرده شد و برخی کارهای قبلی هم توضیح داده شد. دیروز با نیرویی که بحثش بود صحبت کردم و طی یک جلسه کارهای جدید به او سپردم. در واقع کارهایی که محدودیت زمانی ندارد و حداقل برای اینکه ببینم توانمند هست یا خیر می توان از آن بهره جست. قول داد که تا دوشنبه آینده نتیجه کار را ارائه نماید. جای بسی خوشبختی این است که رئیس قبلی که بنده به جای ایشان آمده ام از همکاران و دوستان بسیار خوب بنده هستند و تلفنی خیلی چیزها را راهنمایی می کند. قرار شد بیاید و روی کامپیوتر یک چیزهایی را برایم توضیح دهد تا در خصوص کارها اطلاعات خوبی داشته باشم. جای بسی خوشحالی است که سایر همکاران خوب کار می کنند. یک کار را بسیار خرد کردم تا هر یک متمرکز شوند و انجام دهند. بچه ها برایم دعا کنید تا این نیروهای محترم واقعا کار را درست انجام دهند و مجبور به دوباره کاری نشوم.یک موضوع دیگر اینکه خیلی از کارکنان دچار او میکرون شده اند. امیدوارم که اینبار دوام بیاورم تا این موج نیز بگذرد. اما در خصوص مسائل محیطی اولین کاری که کردم سر و سامان دادن به آبدار خانه و سرویس بهداشتی بود:)))))))))))) نخندید ولی سرویس فرنگی خراب بود دستور زدم برآورد هزینه کردند و غیره قرار شد هفته آینده بیایند و درست کنند. رفتم آبدار خانه سر زدم یک سوسک دانی به تمام معنی بود. لگن ظرفشویی کوتاه بود و قالب نی افتاده بود به همین جهت با چوب کنارش را پر کرده بودند و می توانید حدس بزنید که چه افتضاحی بود:)))) خلاصه لگن ظرفشویی عوض شد و آب بندی شد و نیروی خدماتی هم وادار شد تمام آبدار خانه را بریزد بیرون و تمیز بشوید و ضد عفونی کند. خداییش وقت بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 236 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 4:47

اندر احوالات مضحک خانواده ما همین بس که دفعه قبل بنده و دخترجان کرونا گرفته بودیم اینبار همسر و پسرها. خلاصه کرونا هم در منزل ما مردانه زنانه شده. ویروس به این باشعوری دیده بودید که تفکیک جنسیتی به این خوبی انجام دهد؟!!!در اداره هم یکی در میان اتاقها بسته است و همکاران بیمار شده اند. خلاصه اگر ما را ندیدید حلال بفرمایید. دفعه قبل که کارمان به آی سی یو کشید. خدا عاقبت ما را به خیر کند که اینبار درگیر نشویم.و اما اداره جدید همه چیزش جدید است. یکی از خصوصیات خوبی که دارد این است که یک نیروی خدماتی باحال داریم که خیلی دستش به نگهداری گل می رود و یک گلخانه بسیار زیبا کنار یکی از پنجره ها درست کرده. صبح آمدم کمی میان گلها قدم زدم و قربان قد و بالایشان رفتم. چند برگ زرد را جدا کردم و روحیه گرفتم و رفتم نشستم پشت میزم و تصمیم گرفتم برای شما دوستان قبل از شروع کار یک چیزی بنویسم.یک چیز دیگر که بسیار جالب است این است که بر خلاف محل کار قبلی اینجا همکاران بچه مدرسه ای های خود را می آورند اداره و در اتاق خود از آنها مراقبت می کنند. با غیر حضوری شدن مدرسه هر روز سه چهارتا دختر و پسر 8 تا 12 ساله تبلت به دست می آیند اتاق پدر و مادرشان و بعد صدای تدریس معلم است که می آید وبعد صدای جواب دادن بچه ها و ظهر که می شود حیاط اداره و دار و درختش اگر هوا خوب باشد محل خوبی است برای بازی بچه ها. اسم اینجا را می توانم بگذارم «اداره دوست دار کودک» یا «اداره دوست دار خانواده». و اما در مورد نیروها اینکه امروز جلسه دارم ببینم کارهای خرد شده چقدر به هدف نزدیک است. از طرفی  دو نیرویی که صحبتشان را کرده بودم اولی که قرار شد فردا گزارش بدهد و دومی هم دیروز بعد از ده روز آمد. بهش گفتم فردا گزارش عملک بدبختی های یک زن چاق...
ما را در سایت بدبختی های یک زن چاق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : chagh2o بازدید : 164 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 4:47